جسوران1371 |
کارنامهام سراینده : آقای غلامرضا بکتاش [ سه شنبه 92/6/5 ] [ 10:18 عصر ] [ فضه حاجیان ]
سلام میخوام یه چیزی رو بنویسم که نمیدونم نتیجه اش چیه وچه تبعاتی داره اما چند وقتیه دلم میخواد بگم: چند روز پیش یکی از دوستانم تو سایت یه مطلبی را درمورد مقام معظم رهبری بهم نشون داد که درمورد شرایط و احوالات زندگیشون بود اینکه چقدر مراقب اموال بیت المال اند و اطرافیان را هم به این کار تشویق میکنند، چقدر ایشون مراقبه و تهذیب نفس دارن چقدر فضایل اخلاقی دارن دوستم وقتی داشتن بهم میگفتن که برم اون مطلبو بخونم چقدر ذوق و اشتیاق داشتن و شاید فکر میکردن منم حال خودشونودارم ولی غافل از اینکه... فقط خدا میدونه چه حالی پیدا کردم وقتی اون مطلبو خوندم اینجور موقه ها خیلی باید صبور باشم که لعنت خدا و پیغمبرا نثار فامیل و خونواده و اطرافیانم نکنم که از بس تو بچگی با حرفای کثیفشون که پشیزی ارزش نداشت (من بچه چند ساله هم تشخیص نمیدادم غلط بودن این حرفارو)مخمو شستشو دادن حالا هرچی این مطالبو میخونم (با کمال تأسف)فکر میکنم درست نیست ینی باور نمیکنم آخه چقدر زمان باید بگذره تا باورای غلط من،ذهن خراب من،درس شه با این اوضاعی که دارم واقعا نگران آینده ام که نکنه دوباره ولایت مداریم خطشه دار بشه ،نکنه دوباره برگردم به حالت قبلم نمیدونم اونی که دست منو گرفته و تا اینجای راه آورده بهملطف میکنه و تا آخرش منو میبره یا اینکه این 4 سال فقط واسه اتمام حجت بوده و ...(یا أبا عبد الله ادرکنی....) بگذریم نمیتونستم بیشتر از این توضیح بدم فقط اینکه حالم خیلی بده گرچه میخندم ومیخندونم ولی...واسم دعا کنید.
[ سه شنبه 92/6/5 ] [ 10:4 عصر ] [ فضه حاجیان ]
باور میکنی وقتی اون روضه های انچنانی و میشنمو حسی بهم دس نمیده چی کار میکنم؟ مث ماس بقیه رو نیگا میکنم،خودم چادرمو میندازم رو صورتم وادای گریه رو در مییارم. میخوای دقیق بگم چه جوری. اول صورتو در هم میکشم و همزمان چادرو میکشم رو صورتم وبعد اروم شونه هامو تکون میدم وبعد به اوج روضه که رسید همین جور حرکت شونه هامو بیشتر میکنم...بهم دسمال تارف میکنن.من چن تا ور میدارم ورو ضه که تموم شد.زیر جار اشکای نکرده مو پاک میکنم وانقد محکم اب بینیمو میگیرم که سرخ شه و پوست بینیم ... ووقتی سرمو از زیر چادر اووردم بیرون،بقیه فک کنن من چه حال خوشی داشتم... خداییش این فاجعه نیس که یه یچه مسلمون شیعه تو روضه امام حسین،اونم روضه سر بریده یه قطره اشکم نداشته باشه و کسی هم از این فاجعه تنش نلرزه؟هااااا یکی پیدا نمیشه که منم شرح حالمو بهش بدم واون تنش واسه من بلرزه؟همه شدن مث مادر رها. با این تفاوت که رعنا خانوم وختی حال واقعی دخترشو فهمید بلاخره یه عکس العملی نشون داد وواسه ترک دادن دخترش دس به کار شد
هیچ کس!هیچ دلسوزی!هیچ ادم با خدایی پیدا نکردم که دلش به حال دل منم بلرزه.. حتی اونایی که ادعا میکنن سنگ صبور جوونا شدن. اونا یی که تو اعتکاف میرن اشک دختر قرتی هارو در مییارن واین پسرایی که از صب با چن تا دختر معلوم نیس.. راس میگم دیگه.سر گرم دوس کردن اونا با خدا شدم.میخوان جوونا رو با امام حسین رفیق کنن. میخوان اونایی رو که از دین فراری شدن با امام زمان اشتی بدن... دروغ میگن به فکر جوونان. بابا به خدا منم جوونم.منم با خدا قهر نیستم ولی از همه ی مسلمونیم فقط واسم یه چادر مونده و یه دورکعت نماز که اونم مطمئنم اصلا از زمین بالا نمیره که فرشته ها بگیرن ومچاله کنن وبکوبن تو سرم. چادری که نمیدونم چرا تا حالا رو سرو مونده و بعضی روزا محکم ترم میگیرمش وبعضی روزا کنار میره و.. منم دارم از دس میرم. [ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 9:38 عصر ] [ فضه حاجیان ]
فیلم زندگی ما ادما چه جوری ساخته میشه؟ شب قدره و قراره تقدیرات یه ساله ما رقم بخوره.ینی چی؟ واسه خودم یه مثال زدم.اگه مثالم درسه لطفا تکمیلش کنیین واگه نادرسه ایرادمو بگیرین. به خودم گفتم ما ادما از وختی که افریده شدیم،فیلمنامه ی زندگیمون دس خدا بود.نه درسش اینه که از قبل خلقت ما. ووختی پامون گذشتیم تو این کره خاکی،خدا به عنوان تهیه کننده بهمون گف،برو فیلم زندگیتو بساز.سرمایه رم در اختیارمون گذاشت. اعضا و جوارح.عقل.فطرت.از همه مهم تر اختیار واراده.این وسط کمک حال هم بهمون داده که گیج نشیم چی باید بسازیم. پیامبران وائمه اطهار. واز طرفی رقیبای ما تو یه جبهه و گروه دیگه به نام شیطون ونفس اماره رم معرفی کرد که باید هواسمون بهشون باشه. خودمون کار گردان زندگی خودمونیم اما بازیگر فقط مانیستیم.والدین ودوست و مدرسه و بقیه ادما هم تو فیلم ما بازی میکنن وشاید خودشون خبر نداشته باشن. ما کارگردان فیلم خودمونیم اما دیگران رو فیلم ما اثر میزارن.همون طوری که ما هم رو فیلم بقیه اثر میذاریم. اگه یه سکانس و قشنگ ساختیم،بهمون تشویقی میدن که انگیزه واسه ادامه کار بیشتر شه. واگه بد از اب دراووردیم گوشمونو میپیچونن که بقیه فیلمو خراب نکنیم. ینی علم خدا به اول ووسط واخر زندگی ما.خدا براساس اون فیلم نامه میدونه چه زمانی ما توبه میکنیم وچه زمانی رو ازش برمیگردونیم.بعد بیس سال قراره بمیریم و یه هو با یه صله ی رحم عمرمون طولانی میشه. با یه نامردی در حق دوست و همسایه و هم وطن،ادمی که صاف صاف داش را میرف،تصادف میکنه و فلج میشه و ....وگاهی واسه اینکه فیلممون خراب نشه جلوی مارو میگیره و نمیذاره وقتمونو تو یه صحنه ی بد تلف کنیم.مثلا قراره بریم یه جایی که خودمون خبر نداریم تا چن دقیقه دیگه اونجا چه بلایی سر دین ودنیامون مییاد.اینجاس که خدا مییاد وسطو یه حادثه غیرمترقبه اتفاق مییفته تا ما از یه شر بزرگتر در امان باشیم. پس من:کارگردان و بازیگر فیلم زندگیم هستم. تهییه کننده:خدا.سرمایه هامم بهم داده. جای تشویق و گوش مالی وسط کارم باز گذشته. بازیگران:خودم و بقیه با این تفاوت که هر چی تو فیلمم اثر بذارن وبد بازی کنن اما من سرمایه ی اختیارو دارم و میتونم قشنگش کنم. زمان تحویل فیلم نامعلوم و احتمالا محدوده.و هر لحظه ممکنه بگن وقت تمومه برای سکانس های گرفته شده،فرصت برداشت مجدد نیست. در پایان تمام فیلم ها در جشنواره ی فیلم فجر در روز قیامت به نمایش در مییاد تا به بهترین هاجاایزه داده بشه اما این طوری نیست که تهییه کننده بشینه سر جاش و اخرش فیلمو تحویل بگیره.بلکه پا به پای دس اندرکاران در تمام لحظه های فیلم برداری کنار کارگردان و بازیگر حظور داره. ینی تهیه کننده به عنوان ناظر با ما همکاری میکنه و هر سال تو یه ایام مشخصی فیلم نیمه تموم ونیگا میکنه و... اره اون ایام همین شبای قدره که خدا فیلم مارو نیگا میکنه. خدایا اگه سکانسی رو بد گرفتیم،اونو از حلقه ی فیلم ما قیچی کن و بهمون فرصت بده دوباره قشنگ بسازیمش. تو شبای قدر براساس فیلمی که تو دسمون هس خدا بهمون تشویقی میده ویه جایی که بد از اب درومده رو بررسی میکنه و اگه قراره چوبشو بخوریم،اونم جزوه بودجه ی سال بعد مینویسه. بلاخره خدای همه اس.نمیشه من با بازی بدم فیلم یکی دیگه رو خراب کنم واین کار رو فیلم من هیچ اثری نذاره؟ پس اگه زندگی یکی و با حرفام به هم ریختم تو سال بعد منتظر رشته شدن پمبه هام باشم. خدایا واسه سال بعد یه بودجه ی حسابی میخوام و یه مهلت طولانی واسه جبران سکانس های زشت زندگیم.میخوام تو این شبای عزیز قول بدم که سال بعد که فیلم ناتموم ودیدی خیلی قشنگ تر باشه. بلاخره به من کارگردانم اختیار دادی من میتونم فیلنامه مو تغییر بدم و جور دیگه ای بنویسم.اما از اونجایی که تو تهیه کننده ای و سفارش فیلم ودادی محدودیت ایجاد کردن هم دس خودته... کمکم کن که تو جشنواره روسفید شم و فیلم زندگیم اونی باشه که خودت میخواسی [ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 9:37 عصر ] [ فضه حاجیان ]
اره! امروز وقت اینه که بفهمیم عدالت امیر مومنان چی بود که دشمن تاب نیوورد و حکومتی که میشد چهل ساله باشه با 4سالو 9 ماه تموم شد و هنوز که هنوزه زمان برپاشدن دوباره اش نرسیده. کجان؟سازمان ملل و حقوق بشر و ...کجا بودن اون موقع که امیر المومنین فرمودن:خلخال از پای زن یهودی در اووردن،جاداره از ناراحتی این مساله یه مرد مسلمون دغ کنه. یهودیا که با مسلمونا چه ها کردن ... وحالا با مسلمونا که نه!با ملت خودشون هم مث حییون رفتار میکنن. سیاه پوستی که به دست یه سرباز سفید پوست کشته شده و بعد چن سال تبرئه میشه و حقوق بشر هم ساکت میدونه.پس این طور که معلومه حقوق بشر فقط واسه سفید پوستاس. [ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 9:35 عصر ] [ فضه حاجیان ]
آیا وقتی به سختیهای زندگی برمیخوری شروع به نق زدن میکنی؟!
تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا چرا این رو به من ندادی، خدایا چرا اینطوری شد، خدایا چرا این کار رو واسم نکردی؟
اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر این زندگی که به من دادی؟
اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!
کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.
کار زیاد سختی نیست!
منبع:kocholo.org
[ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 9:34 عصر ] [ فضه حاجیان ]
سلام به بر و بچه دانش اموز ! این مطلب و یکی از جوونای تحصیل کرده ی کلاسم در جواب سوالم نوشته، دوست داشتین بخونید: خدایا همین که دوستت دارم ................. کافیست تا بداانم دوستم داری .................. عرض سلام و ارزوی سربلندی وشادابی خدمت خواهر عزیزم شما از ما سوال کردید چگونه میتوانیم یک نفر را به خا طر خدا دوست داشته باشیم؟ و بدانیم به خاط ر خدا دوستش داریم یانه؟ که من جواب این سوال را دوست دارم با دل و وجودم بگم ،پس اگه طولانی و راحت مینویسم ، این بی ادبی من و ببخشید. خدا قدمهای ما را به این دنیا باز کرد و هر کداممان را به گونه ای طرح داد یکی را به زیباترین و یکی را به زشت ترین وجه و خدا ملاکش اینها نبود بلکه امتحان است. در جسم های ما دلی نهاد که اگر بیراهه رفتیم ، سیاه و اگر مستقیم ، زلال و صاف باشد.خلقی در ما نهاد که با نگاه و زبان جاری میشود که میتوان دلی را رنجاند و شکست و نابود کرد و یا ارام کرد و ارامش هدیه داد. و تمام اینها به بنده هایی چون ما ها بستگی دارد و ان نیت ما ست. از کودکی تا حالا هیچ وقت کسی را از خود ترد نکرده ام و همیشه تمام مردم دنیا را چه زشت و چه زیبا و چه ا ونهایی که مرا دوست داشتند تا نداشتند را دوست داشتم ؛ چون همیشه از دوران کودکی تا دبیرستان از طرف دوستانم ترد شده ام و میدانم چه دردی دارد ، دوست نداشتم اینگونه باشم. چون کارهای هنری را دوست داشتم و خلاقیت به خرج میدادم ، همکلاسی هایم کارهایشان را به من میدادند که زیباتر و تمیزتر کنم ولی فقط کارم را دوست داشتند نه خودم را. به دلایل شخصی انها مرا مسخره میکردند . دوست دوران ابتدائی من ، معلمها و خانواده بودند که در مقدمه ی اینها خدا بود که ارامم میکرد. همیشه در راه رسیدن به خانه گریه کار من بود و در خلوت و تنهاییم با خدا بودم و او ارامش دهنده ی من بود . هیچ وقت به روی دوستانم نیاوردم که چرا این کارها را میکنید. همیشه از کارهایی که برایشان انجام میدادم احساس خوبی داشتم . میدانستم که خدا هم خوسحال است و روزی تمام این سختی ها را جبران میکند.
تا اینکه در دوره ی سوم دبیرستان دختری به نام سارا با من دوست شد . او یکی از انهایی بود که از من بدش می امد. کم کم به هم وابسته شدیم طوری که او روزی امد و به تمام کارهایی که علیه من انجام داده بود اعتراف کرد و من ان روز فقط گریه کردم و چیزی نگفتم..........او شد بهترین و کاملترین دوست من . الان حدود 11 سال است که در تمام ثانیه ها و لحظه های زندگی همراه من است
و حدود 5 سال است که ازدواج کرده و از من دور است . خودش و همسرش طلبه هستند . در تمام سختی ها و خوشی ها و مشکلاتم مرا راهنمائی میکند و به من ارامش میدهد . همیشه وقتی یادش میکنم همراه او خدا هم در وجودم شعله ور میشود . انگاری هر دو دست به یکی ک رده اند که در زمان خستگی و افتادن در نیمه های راه زندگی ، دست هایم را بگیرند و بلندم کنند . همیشه یادش تسکین دهنده ام هست و خواهد بود . او اولین و بهترین دوست زندگی ام است . از طرفی خوشحالم که خدا او را سر راه زندگی ام قرار داده و از طرفی هم به او حسودی میکنم و همیشه به او میگویم : کاش من مثل تو بودم . همیشه سعی میکنم مثل او باشم و دوستی باشم برای همه ی کسانی که مرا به عنوان دوست انتخات میکنند و ارام کننده و خدایی باشم . به خاطر همین همیشه همه را به خاطر خدا دوست دارم که ارامش واقعی را او عطا میکند..................... [ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 9:27 عصر ] [ فضه حاجیان ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |